مدح و شهادت حضرت قاسم علیهالسلام
شاعر : محمد حسین رحیمیان
نوع شعر : مدح و مرثیه
وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
قالب شعر : مربع ترکیب
شد شب معجزهها، ذکر عوالم حسن است بر لب سینه زن و ذاکر و ناظم حسن است
سایۀ روی سر این همه خادم حسن است اولین گریه کن روضه قاسم، حسن است
حـسـنی گـشـتـه حـسـیـنـیـۀ دلها امشب
جـای هـر درد نـوشـتـنـد مـداوا امـشـب
ای حسن جان ِحرم، حضرت دلدار سلام دسـت پـروردۀ عـبـاس عـلـمـدار سـلام
یکتـنـه لـشکـر دین قـبـلـۀ ایـثـار سلام شـیـر غـران عـلـی حـیـدر کـرار سـلام
سـیـزده ساله شدی پیـر شهـادت طلـبان
دادهای یـاد قـیـامـت به قـیـامـت طـلـبان
ذکـر جـانـم حـسـن از عــالـم بــالا آمـد طـالـب خــون عـلـی اکـبــر لـیــلا آمــد
سـیـزده سـالـگـی حـضـرت مــولا آمـد حال عـباس و حسین از رجزت جا آمد
ذکر طوفان انابن الحسنت را عشق است
یکتنه لشکـر آقا شدنت را عـشق است
میرسد موج زنان غیرت طوفان حسن لشکـر کـفـر به جان آمده از جان حسن
باز پی شد شـتـر فـتـنه به دسـتان حسن کوفه را ریخت بهم یوسف کنعان حسن
هیبتت حیرت انس و ملک و جن شده است
آن همه مَن مَن دشمن همه مِن مِن شده است
وقـت آن شد بـچـشـی غـربت بابایت را کـیـنهها داشت مگـر چشم تمـاشـایت را
سنـگها کـرد پُـر از لاله سـراپـایت را چه غـریـبـانـه صـدا میزدی آقـایت را
با زمین خوردن تو گشت بلند هـلهـلهها
نیـمهجـانیِ تو جان داد به این حرملهها
گرگهای جملی، یوسف کنعان ای وای از عطش آمده روی لب تو جان ای وای
مرهم زخم تو شد خـنجر بُرّان ای وای شد یکی جسم تو با خاک بیابان ای وای
آه بــر آه یــتــیــمــانــۀ تـو خـنــدیــدنــد
شیر گـشـتـند همه تا که غـریـبت دیـدند
زنـده شد با غـم تو روضه مـادر قـاسـم قـتـل تو زیر سر این همه لشـکـر قـاسم
سـرو گـویـم به تو یا لالـۀ پـرپـر قـاسـم هم ابالـفـضل شدی هم عـلی اکـبر قاسم
لـرزه از حال تو بر عرش مـعـلی افتاد
میکـشی پا به زمین و عـمو از پا افتاد
|